ببار باران
ببار بر زخم هایی که مرحم ندارندببار باران...
چه ساده بود آن هنگام که میپنداشتم
شکستن دل کسی ناگوارترین حادثه عالم است
امروز که دلم شکست و عالمی تکان نخورد
به سادگی خودم میخندم
دلم گرفته بود یاد این اس که برام اومده بود افتادم گفتم آپ کنم
هر روز برایت رویایی باشد در دست
نه دوردستنه روز مره گی
تقدیمـــ به تـــــو
حمید جان من مثل تو بلد نیستم دلنوشته بگم فقط ساده میتونم بگم تولدت مبارک
شب یلدا و شب تولد خوبی داشته باشی ،و انشاالله به اون هدفی که داری برسی و
موفق باشی.
اینم شعری از خودت که امروز فرستاده بودی برام
در شب یلدای دلم جز تو کسی یادم نیست و در آغوش غمت هیچ جز عشق کارم نیست
همه در عشق و تب و تاب و سرورند ولی من در
این لیل،جز اندوه و فغان کارم نیست
از خدا میخواهم،عشق شیرینم را که در این شب به جز از عشق تو
هیچ کارم نیست
سرخی لعل لبت بی تو چنان کارم کرد که جز از بوسه زنی بر لب تو کارم نیست
سخن بیش نگویم چون در آغوش غمت به
جز از ساززنی در شب من کارم نیست...
ممنونم ...